در سن معینی که کودک پا به کودکستان و یا دبستان می گذارد و تجربه جدیدی را در زندگی آغاز می کند تصور و پندار معلمان درباره فرد و نحوه آشنایی شاگرد با معلمان و رابطه ای که بین معلم و دانش آموز ایجاد می گردد عامل مهمی در شکل گیری شخصیت و نحوه خویشتن پنداری دانش آموز به شمار می آید. معلمان علاقه مند با رفتار انسانی خود دانش آموزانی با صفات انسانی و علاقه مند در مدرسه به وجود می آورند. در حالی که معلمان بی علاقه و وقت گذران که به روابط انسانی بی توجهند دانش آموزانی افسرده و گریزان از مدرسه تربیت می کنند. اعتقاد و پندار معلم درباره نوع رفتار دانش آموز و توانایی های او و نحوه استفاده از این عوامل می تواند شخصیت دانش آموز را در مسیر خاصی پرورش دهد. معلمی که دانش آموز را در مدرسه با کلماتی نظیر تنبل، بی عرضه و بیچاره نامگذاری می کند، نباید از دانش آموز توقع داشته باشد که فرد علاقه مند و منطقی ای شود.
صد البته نيت اين افراد آن است كه در اين فضاي آرام بتوانند به دانشآموزان، درس علم و ادب بياموزند ولي نتيجهاي كه عايد ميشود متأسفانه برخلاف اين خواسته و آرزو، موجب پيچيدهتر شدن اوضاع ميشود و گروهي از دانشآموزان به خصوص در دوره راهنمايي و متوسطه در مقابل اين شيوه عمل معلم مقاومت ميكنند و همين عامل به افزايش پرخاشگري و رفتارهاي نابهنجار موجب ميشود. در دوره ابتدايي نيز به روند شكلگيري شخصيت آنها لطمه وارد ميشود و بهاي آموختن چند مطلب درسي را با داشتن شخصيتي منفعل و يا پرخاشگر ميپردازند.
يكي از زمينههاي اصلي آموزش و پرورش موفق، آن است كه معلم در نگاه دانشآموزان به عنوان چهرهاي محبوب و دوستداشتني جلوه كند و با اين ويژگي است كه دانشآموز ميتواند با برقراري يك رابطه عاطفي مثبت به معلم خود اعتماد كند، به درس و مدرسه علاقهمند شود و انگيزش دروني او برانگيخته ميشود. يكي از مهمترين اركان اين ارتباط آن است كه معلم و دانشآموز نسبت به همديگر سابقه ذهني منفي نداشته باشند.
در اين روند اولين ديدارهاي معلم و دانشآموز در كلاس درس نقش تعيينكننده دارد، مانند هر بزرگسال ديگر در اولين ارتباط دانشآموز با معلم برداشت نسبتاً پايداري از شخصيت معلم در او به وجود ميآيد. اگر در اين روزهاي اوليـه در ذهن دانشآموز نسبـت به معلم نگرش منفي ايجاد شود، ذهنيت او نسبت به معلم و تدابير تربيتي او به شدت تحت تأثير اين نگرش منفي قرار ميگيرد و تا آخر سال تلاشهاي معلم را بيثمر يا كمثمر ميكند.
براساس نظريه شرطي شدن كلاسيك، كودكاني كه براي اولين بار وارد مدرسه ميشوند به جز اندكي بيم و اميد، عاطفه مثبت يا منفي مشخصي نسبت به مدرسه و كاركنـان آن ندارند. فرض كنيـد يكي از آنها پس از ورود به مدرسه با استقبال گرم و لبخند محبتآميز معلم مواجه شود پس از تكرار اين رفتار براي چند روز از سوي معلم، خواهيد ديد كه كودك هر روز صبح زودتر از روز قبل خود را براي رفتن به مدرسه آماده ميكند و با چهرهاي خندان و خوشحال راهي مدرسه ميشود.
پس معلم موفق كسي است كه در روزهاي اوليه حضور خود در مدرسه با ايجاد محيط عاطفي مثبت از خود و درسي كه بايد ارائه بدهد، دانشآموزان را نسبت به خويشتن و موضوع تدريس خود علاقهمند سازد و آنگاه در اين زمينه به ارائه مطلب بپردازد.