بگذارید یک نگاه دقیقتر بیندازیم بر لیست ویژگیهای یک مادر خوب که قطعا شما اگر همه را نداشته باشید بسیاری از آن ها را دارا هستید.
درک بالا
منظورمان از درک، توانایی فهم و اشتراکگذاری احساسات دیگران است. اگر رفتار شما با کودکتان بر مبنای درک باشد شاید به جایی برسید که برایتان سوال پیش بیاید که چرا او اینگونه رفتار میکند؟
این که چنین سوالی در ذهن شما ایجاد شود یعنی دوست دارید به سمتی حرکت کنید که شرایط را آرام کنید و در عین حال ارتباطتان را مستحکمتر نمایید.
قدرتمند بودن
مادر بودن حتی برای قویترین مادران عوارض روحی و احساسی را به همراه دارد. قویتر کردن خودتان و نیروی درونیتان و این که بتوانید تکیه گاهی برای کودکتان باشید از هه چیز مهمتر است. کودک شما به عنوان مادر نیاز دارد تا به شما تکیه کرده و اطمینان داشته باشد تا ترسها و اضطرابهایش را میتواند به کمک مادرش التیام بخشد. او باید بداند همیشه جایی برایش وجود دارد که راحت باشد و آرامش بگیرد.
تواضع داشتن
ما معصوم نیستیم پس نباید به گونهای رفتار کنیم که دیگران فکر کنند میخواهیم نشان دهیم هیچ خطایی از ما سر نمیزند. هیچ چیز بدتر از این نیست که به غرور اجازه دهید تا بر شما مسلط شود. بچهها باید بدانند که بزرگسالان هم اشتباه میکنند. آیا تا کنون شده سعی کنید تا بر چیزی سرپوش بگذارید فقط به خاطر این که میترسیدید کودکتان بفهمد؟ بگذارید آنها هم بفهمند.
ما نمیتوانیم از کودکمان انتظار داشته باشیم که به اشتباهاتش اعتراف کند و به خاطر آن عذرخواهی کند ولی خودمان آن کار را انجام ندهیم. باید نشان دهیم که چگونه اشتباه کردیم. اگر سخاوتمند و متواضع باشید، کودکتان نیز همین گونه خواهد شد.
همانگونه که شما برای احترام به دیگران از آنها به دلایل مختلف و به خاطر اشتباهاتتان عذرخواهی میکنید و با این عذرخواهی به آنان احترام میگذارید باید بدانید عذرخواهی احترام به کودکتان است. کودکان به اندازه دیگران به احترام نیاز دارند. در واقع بیشتر از احترام به آنان، چیزی که اهمیت دارد این است که بچهها همین رفتار را با دیگران نیز نشان میدهند.
حامی بودن
اگر انسان خودخواهی باشید شاید شنیدن این قسمت برایتان کمی سخت باشد. ما میتوانیم کودکمان را پرورش دهیم تا بتواند ارزشهای مد نظر ما را دنبال کند اما هیچ وقت نمیتوانیم ویژگیهای شخصی را به آنان تحمیل کنیم.
من یک دوست دارم که ۳ فرزند دارد. زمانی که اولین بچه آنها به دنیا آمد، او و همسرش بسیار هیجان زده بودند تا او را به سمت ورزش سوق دهند. آنها در ذهنشان کودکی ساخته بودند که در آینده بتواند هر ورزش قابل تصوری را انجام دهد. چهره آنان را تصور کنید زمانی که دیدند کودکشان هیچ علاقهای به ورزش ندارد و دوست دارد کتاب بخواند. دومی کمی به ورزش علاقه داشت و سومی همان کمی علاقه را هم نداشت.
دوست من یک درس مهم از این داستان گرفت و آن این بود که تحمیل کردن علاقه، شخصیت و تفریحاتی که ما به عنوان پدر و مادر به آنها علاقه داریم جواب نمیدهد و شاید نوعی بی احترامی به شخصیت کودکمان باشد.
مدیر بودن
یک مادر خوب میداند چگونه توجه کند و چگونه پرورش دهد. در عین حال او میداند چگونه مدیر خوبی بوده و انتظارات را تعریف کند. بدون شک کودکان نیاز به مرزهایی دارند که در آن محدوده حرکت کنند.
وقتی کودک من شروع به راه رفتن کرد، پزشک او به من گفت که مشخص کردن مرزها و امن کردن خونه وظیفه توئه. وظیفه شما به عنوان مادر فراهم کردن ابزار مورد نیاز و البته حمایت از کودک برای رشد و یادگیری است.