کنترل زیاد ، محبت کم
برخی والدین عقیده دارند سختگیری نسبت به فرزندان، بهترین شیوه تربیتی و ضامن موفقیت آنها در آینده است. در این راستا، برخی از پدر و مادرها براي سختگیری حد و حدودي قائل ميشوند و فراموش میکنند هر کودکی به طور طبیعی تمایل به آزادی و استقلال عمل دارد. سختگیری بیش از حد، روح آزادی را در کودک از بین میبرد و این ایده غلط را در او به وجود میآورد که آزاد و مستقل بودن، نامطلوب است. در دنیای پررقابت امروز، کودک باید اعتماد به نفس داشته باشد كه این هم تنها از طریق پشتیبانی والدین به دست میآید. در شرایطی که پدر و مادر تنها سختگیری و کنترل؛ و نه عشق و محبت را به کار گیرند، فرزندان شخصیت فردی خود را از دست میدهند و در تصمیمگیریهای زندگیشان ناکام میمانند زیرا همیشه این پدر و مادر بودهاند که براي آنها تصمیم گرفتهاند. روانشناسان به این پدیده، فرزندپروری قدرتطلبانه میگویند. کودکانی که والدین قدرتطلب دارند، استقلال لازم را به دست نمیآورند و در شرایطی که نیازمند تصمیمگیری باشند، دچار اضطراب ميشوند. آنها تمایل دارند در تمام فعالیتها نقش دوم را بازی کنند. این کودکان در بزرگسالی نمیتوانند نقش رهبری را برعهده بگیرند و این احتمال وجود دارد که در تمام زمینهها احساس زیردستی نسبت به دیگران داشته باشند. در واقع، این کودکان هرگز نخواهند توانست به اهداف مورد نظر خود در زندگی دست یابند.
کنترل کم، محبت کم
کودک نمیتواند در خلاء عاطفی رشد یابد. اگر والدین هیچگونه عشق و محبتی نشان ندهند، زندگی برای کودک بیارزش و بیثمر میشود. کودکان به طور طبیعی بیشتر هیجانی و احساسی هستند تا عقلانی و منطقی و رشد صحیح شخصیت از ترکیب هماهنگ این دو صورت میگیرد. هنر این ترکیب، تنها در صورتی که والدین بتوانند محبت و کنترل را به نسبت صحیح به فرزندشان نشان دهند، به دست میآید. هنگامی که والدین رفتار فرزند را کنترل کنند، او درک میکند که اين کنترل برای یک زندگی اجتماعی آرام، کاملا ضرورت دارد. به همین ترتیب، فرزندان نیاز به محبت دارند. هنگامی که فرزند احساس خطر میکند، آغوش مادر به او اطمینان و آرامش میبخشد. تماس بدنی بین مادر و کودک، مطمئنا نخستین شاخص عشق و محبت نزد فرزند است. همچنان که کودک بزرگتر میشود، کلمات اطمینان بخش مادر، جای آغوش او را میگیرد. نیازی به ذکر این نکته نیست که بیان عشق و محبت، ضرورتي قطعی برای رشد سالم فرزند است و در غیاب آن، شخصیت کودک دچار اختلال خواهد شد. کودکانی که دچار فقر و محرومیت هیجانی و عاطفی باشند نمیتوانند شریک خوبی در زندگی زناشويی باشند، زیرا پیوند موفق بین زندگی دو فرد از طریق عشق برقرار ميشود. بنابراین، هیجانات باید به شیوه قابل قبولی تنظیم و کنترل شوند. کنترل والدین، راهنمایی لازم برای بیان احساسات و هیجانات را در اختیار فرزندان قرار میدهد. همچنین ساختار لازم که احساسات در چهارچوب آن بروز داده شوند را در اختیار میگذارد. فرزندپروری بدون کنترل و محبت، مطلوب نیست. به همين دلیل است که روانشناسان این نوع فرزندپروری را «غفلت و بیمبالاتي» مینامند.
کنترل کم، محبت زیاد
این نوع دیگری از فرزندپروری است که در آن، پدر و مادرها عشق و محبت بیش از اندازه و بدون اعمال کنترلهای لازم را ابراز میدارند. اینگونه والدين، تحتتاثیر این کجفهمی و سوء برداشت که «روانشناسان با تنبیه مخالفند»، از به کار بردن هر نوع تنبیهی اجتناب میکنند. در واقع، کودکان بر حسب رفتار و اعمالشان، به تنبیه متناسب نیاز دارند. تشویق و تنبیه تنها شیوهای است که باعث میشود کودک بین درست و نادرست تفاوت قائل شود. به وسيله تشویق و تنبیه والدین است که ارزشهای فرهنگی فرا گرفته میشوند. اشتباه معمول این است که از یک سو، بسیاری از والدین هنگام تنبیه رفتارهای ناسازگار و ناهمخوان نشان میدهند. کودک در یک موقعیت برای کار اشتباهي که انجام داده است توبیخ میشود و در موقعیت دیگر، انجام همان کار یا نادیده گرفته میشود یا حتی مورد تشویق قرار میگیرد. این کار، کودک را گیج میکند و روانشناسان هم با آن مخالفند. از سوي دیگر، برخی والدین، حتی در شرایطی که کودک باید تنبیه شود، از این کار سرباز میزنند یا با او مخالفت نمیکنند. روش صحیح و متعادل، پذیرش فرزند و محبت به او و در عین حال تنبیه او به خاطر برخی کارهاست. این رفتار به کودک این حس را القا میکند که والدین دوستش دارند اما برخی رفتارها و اعمال او را تائید نمیکنند.در این شرایط، کودک احتمالا لوس بار میآید و الگوهای رفتاری ضداجتماعی و مجرمانه از خود نشان میدهد.کنترل زیاد، محبت زیاد
از آنچه تاکنون گفته شد کاملا روشن است که بهترین شیوه فرزندپروری آن است که همراه با کنترل مناسب و محبت کافی باشد. والدین باید بین کودک به عنوان یک انسان از یک سو و رفتارهای کودکانه او از سوی دیگر، تفاوت قائل شوند. والدین نوع چهارم این فرق را بین کودک و اعمالش قائل میشوند. آنها کودک را به خاطر رفتارهای پسندیدهاش تشویق و به خاطر اعمال ناپسندش تنبیه میکنند. این والدین رفتاري سازگار و همخوان در ارتباط با فرزندانشان دارند. آنها فرزندشان را با تنبیه به خاطر يك رفتار در يك روز و تشویق به خاطر همان رفتار در روز دیگر، گیج نمیکنند. کودکان نیز همانند همه ما، رفتارهای سازگار را بسیار آسانتر از رفتارهای نامتعادل درک میکنند. مهمترین نکته در اینجا این است که هنگامی که کودک برای رفتارش تنبیه شد، درک میکند که پدر و مادرش هنوز به او عنوان یک فرد عشق میورزند. نقطه مقابل این، هنگامی است که والدین به طور کلی فرزند را طرد کنند. هنگامی که فرزند حس کند والدین او را به طور کامل از خود راندهاند، احساس تنهایی و درماندگی خواهد کرد. این امر میتواند باعث کاهش اعتماد به نفس کودک شده و به افسردگی، پرخاشگری، قطع عضو و حتی خودکشی او بیانجامد. روانشناسان، فرزندپروری نوع چهارم را «موثق» مینامند.