داستان نویسی هنری است که نقشی مهم و حیاتی در زندگی ایفا میکند و در صورت لزوم، میتوان از آن بهرۀ مالی نیز برد. این واقعیت که آموزش داستان نویسی هیچ جایگاهی در برنامۀ تحصیلی دانشآموزان ندارد بسیار ناامیدکننده است، زیرا داستاننویسی نه تنها خلاقیت کودکان را تقویت میکند، بلکه ارزش آن حتی بیش از یک توانایی هنری ساده است. یادگیری این مهارت برای زندگی و آیندۀ شغلی لازم و ضروری است.
اهمیت آموزش داستان نویسی
صاحبان مشاغل و کسب و کارهای حرفهای بیش از همه به این موضوع واقف هستند. مگر شعارهای تبلیغاتی کالاها برای فروش چیزی جز داستانهای کوتاه خوش آب و رنگ است؟ برای مثال، «بهترینها را ما عرضه میکنیم.» یا «با استفاده از این محصول، تمامی مشکلات شما رفع خواهد شد.» تمام واژههایی که کنار هم قرار میگیرند میتوانند بدنۀ یک داستان را تشکیل دهند. از داستانهایی که در ذهنمان میسازیم تا جملاتی که در تلویزیون میشنویم یا حتی مکالمههایی که هنگام استراحت در محیط کار، با همکارانمان برقرار میکنیم.
بیتوجهی به آموزش داستان نویسی ریشه در اختلاف نظرهای اساسی دارد. من از آن افرادی نیستم که معتقدند امتحانات باید بهکل کنار گذاشته شود. حتی به نظر من، در نوشتههای خلاقانه نیز دانستن برخی اصول و قواعد لازم و ضروری است. البته افرادی نیز هستند که میتوانند بهطور غریزی هم اصول و قواعد را درک کنند و هم صحیح بنویسند؛ آنها از این قاعده مستثنی هستند. اما به آنچه توجه نمیشود این است که داستان نویسی میتواند آموزش داده شود و در برنامۀ درسی رسمی مدارس قرار گیرد.
من به این امر اطمینان دارم، زیرا خودم از مدرسان داستان نویسی به بزرگسالان هستم. برخی معتقدند کودکان بهطور غریزی داستان نویسان خوبی هستند؛ من با این جمله مخالفم یا حتی میتوانم بگویم کودکان بهطور غریزی به هیچ وجه داستان نویسان خوبی نیستند. اغلب داستانهایی که کودکان تعریف میکنند شاید جالب یا خلاقانه باشد، اما درحقیقت درست نیست. زیرا کودکان روایات غیرمرتبطی را، یکی پس از دیگری، پشت سر هم ردیف میکنند و نام آن را داستان میگذارند. این بهاصطلاح داستانها هیچ معنای مشخصی ندارند و نمیتوان بهعنوان داستان به آنها استناد کرد.
برای اینکه داستانی شکل بگیرد، باید مجموعهای از اصول و قواعد درنظر گرفته شود. نه به این معنی که از کودکان توقع داشته باشیم انواع قیدها را یاد بگیرند، اما آنها باید ساختار نقشها، پیچ و خم شخصیتها، ویژگیهای شخصیتهای اصلی و شخصیتهای منفی داستان را بشناسند. آنها باید یاد بگیرند تفاوت مکالمهای معمولی با مکالمهای داستانی چیست؛ باید متوجه شوند اتفاقات اصلی داستانها چطور شکل میگیرند.
آنچه کودکان باید برای داستاننویسی یاد بگیرند بیش از اینهاست که شرح آنها در این گفتار نمیگنجد. مهارت (و نه استعداد) داستان پردازی را میتوان مانند دستور زبان آموزش داد و آموزهها را نیز مانند دروس دیگر سنجید. این روند آموزشی بسیار مفیدتر از تکرار طوطیوار مجموعهای اصول و قواعد خستهکننده است. باید اعتراف کنم خود من تا این لحظه کمابیش هیچکدام از اصول و قواعد دستور زبان را نمیدانم.
بنابراین، بهتر است اینقدر توپ را در زمین دیگران نیندازیم و مسئولیت فردی خود را بپذیریم. میتوانیم بهوضوح از نظام آموزشی درخواست کنیم آموزش داستان نویسی و امتحانهای مربوط به آن در برنامۀ تحصیلی مدارس گنجانده شود. حتی اگر اهداف مادی بسیار در سر داشته باشید، باز هم توانایی داستان نویسی یکی از مهمترین و کاربردیترین ابزارها برای رسیدن به آنهاست.
داستان پردازی، در نوع خود، میتواند به اندازۀ موسیقی و ریاضیات سخت و پیچیده باشد. اینکه برخی هیچ استعدادی در این زمینه نشان نمیدهند و برخی دیگر حتی به طور غریزی نویسندههای قابلی هستند از این اسطورۀ عاشقانه نشئت میگیرد که واژهها یکی پس از دیگری به ذهن نویسندگان «الهام» میشود. با این حال، اصول آموزش داستان نویسی میتواند آنقدر ساده شود که دانشآموزان، با هر سطح از توانایی، بتوانند آنها را یاد بگیرند.
داستاننویسی میتواند یکی از جذابترین و مؤثرترین موضوعات آموزشی باشد؛ تأثیر و نتایج آن در آیندۀ دانشآموزان انکارناپذیر است. این مبحث مفید و جذاب باید طوری در برنامههای آموزشی گنجانده شود که هم دانشآموزان از آن بهره ببرند و هم سنجش آموزهها برای مدرسان امکانپذیر باشد. در این صورت، میتوان این داستان غمانگیز را با خوبی و خوشی بهسرانجام رساند.